آرمیتاآرمیتا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

پرنده خوشبختی

شعر زمستون

  بازم زمستوووووووووووون اومده خونمووووووووووون تو فصل تازه داریم یه مهمووووووووون   هر فصلی از سااااااااال یه شکل و رنگه کار خداس هر کدوم یه جور قشنگه   برفا میاد تو کوچه ها ابرا تو آسمون ما باز برف و بارون بازم زمستوووووون    اما توی دلای ما رنگین کمون شادیا تو سوز و سرما گرمه دل ما     اینجا اونجا هرجا تو قلب بچه ها رنگین کمونه رنگین کمونه ...
4 دی 1390

شعر پاییزی

پاييز يك شعر است يك شعر بي‌مانند زيباتر و بهتر از آنچه مي‌خوانند پاييز، تصويري رؤيايي و زيباست مانند افسون است مانند يك رؤياست سحر نگاه او جادوي ايام است افسونگر شهر است با اين‌كه آرام است او ورد مي‌خواند در باغ‌هاي زرد مي‌آيد از سمتش موج هواي سرد با برگ مي‌رقصد با باد مي‌خندد در بازي‌اش با برگ او چشم مي‌بندد تا مي‌شود پنهان برگ از نگاه او، پاييز مي‌گردد دنبال او، هر سو هرچند در بازي هر سال، بازنده‌ست بسيا...
1 آبان 1390
1