اولین هفت سین
سلام طلاخانم.
بالاخره تعطیلات عید هم مثل برق و باد گذشت و خیلی زود به نیمه ی اولین ماه از اولین فصل سال ۹۰ رسیدیم. علیرضا کوچولوی شیطون هم که همراه با مامان باباش چندروزی مهمون ما بودن برگشتن شهرشون(اصفهان) و تو که اون چندروز حسابی سرت گرم بود و مشغول بودی باز تنها شدی.
منم بعد از ۲هفته الان که خوابی فرصت کردم بیام و از تغییرات و پیشرفت هایی که این چندوقته کردی بگم و البته چندتایی هم از عکسای عید رو بذارم.
جونم برات بگه که ..................................................... تنبل خانم ما بعد از حدودا یک ماه تلاش بی وقفه بالاخره در تاریخ ۳ فروردین ۹۰ در ۷ماه و ۵ روزگی تونست خودش بشینه.
الانم از اونجایی که میخواد یک شبه ره صدساله بره هنوز سینه خیز نرفته، داره تلاش میکنه چهاردست و پا بره( دخترمون یخته بلندپرواز تشریف دارن)..........................
البته اینم اضافه کنم که: درسته هنوز سینه خیز نمیره ولی با چرخش۳۶۰ درجه و غلط زدن خودشو به مقصد میرسونه
از دندون هم که هنوز خبری نیست که نیست و هرچی دم دستش باشه میذاره تو دهنش و حسابی از خجالتش درمیاد.
از شیرین کاریاش بگم که: عاشق اینه که پاشو برسونه تو دهنشو هی بمکه و بجوه و گاز بگیره. پای خودشه دیگه.
دوم اینکه وقتی دستمال کاغذی میرسه دستش تا حسابی ریز ریزش نکنه ول نمیکنه و خلاصه یه چنددقیقه ای باهاش مشغول میشه. (منم که فرصت طلببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببب و وقتی میخوام به کارم برسم از همین نقطه ضعفش استفاده میکنم و چندتایی دستمال خرج میکنم.)
مثلا همین الان چند دقیقه ای میشه که بیدار شده ولی چون یه دونه دستمال بالاسرش بوده حسابی باهاش مشغوله، و منم دارم از فرصت استفاده میکنم و هی می نویسم..............ببخشید! می تایپم.
باقیش باشه واسه بعد. فعلا میخوام چندتایی عکس بذارم.
اینم عروسک ما توی لباس محلی که با همکاری و مشارکت چندین نفر دوخته شده.( قربونت برم اللللللللللللللهی که چقدم بهت میاد)