یه نی نی جدید
خبر خبر...................................................................................
بالاخره نی نی خاله به دنیا اومد و یه نوه دیگه به جمع نوه های آقاجون و مامان جون اضافه شد. یه پسملی کوچولو و ناااااااااااز و البته خیلی آروم.
دخملی ماهم که دیگه واسه خودش خانومی شده از ته تغاری بودن دراومد و حالا دیگه نی نی تازه وارد شده مرکز توجه.
دیروز که رفتیم دیدنش باورم نشد که آرمیتاهم چندماه پیش انقد کوچول موچول بوده. چقد روزا زود میگذره. انگار همین دیروز بود که خدا این فرشته آسمونی رو بهمون هدیه داد. چقدر بچه ها زود بزرگ میشن و رشد می کنن و چنان درگیر مسائلشون هستیم که کمتر متوجه گذر زمان میشیم و گاهی یادمون میره که باید قدر این قشنگترین روزای عمرمون رو بدونیم و از لحظه لحظه شون لذت ببریم و با تمام جزئیات به ذهنمون بسپاریمشون.
چقدر این روزا قشنگه. دخترمون هرروز با یه کار جدید مارو سورپرایز میکنه. با اینکه الان 11 روزه که طفلی سرمای شدیدی خورده (دقیقا پنجشنبه 1 اردیبهشت اولین سرمای زندگیشو خورد) بازم بیکار نمیمونه و هر روز و هرساعت در حال تلاش برای یادگیری یه حرکت تازه اس . بعد از چهاردست و پا رفتن چند شب پیش بالارفتن از سکوی آشپزخونه رو یاد گرفت و بعد بلافاصله روی زانوهاش سرپا وایساد و الانم داره سعی میکنه با تکیه به مبل ، مامان ، بابا و هر چیزی که دم دستش باشه سرپا بایسته. با این حساب فکر میکنم زودهم راه بیفته. ولی.......................
هنوز دریغ از یه دونه دندون که دلمون خوش بشه